• وبلاگ : هماي سعادت
  • يادداشت : توانا بود هر كه؟؟
  • نظرات : -1 خصوصي ، 51 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4      >
     
    سلام عزيز..خوبي..خوش ميگذره..ديگه جدي جدي غيبتم طولاني طولاني تر شد..ببخشيد كه دير به وبت اومدم..بهر حال ارزوي موفقيت و شاد كامي دارم براتون..ممنونم كه هنوز هم بياد من هستيد..پاينده باشي..خداحافظ عزيز
    سلام عزيز..خوبي..خوش ميگذره..ديگه جدي جدي غيبتم طولاني طولاني تر شد..ببخشيد كه دير به وبت اومدم..بهر حال ارزوي موفقيت و شاد كامي دارم براتون..ممنونم كه هنوز هم بياد من هستيد..پاينده باشي..خداحافظ عزيز

    دو روزه پيش بود ، اسمون هم مثل من بد جوري دلش گرفته بود و هواي گريه داشت ، منتظر بودم شروع کنه ، اما مثل هميشه کمي طاقت اورد اما بالاخره بغضش شکست و شروع به باريدن کرد ، نمي دونم چرا اما وقتي هوا اينطوري مي شه دل من هم يه حال و هواي ديگه اي داره ، نه مي تونم بگم خوب ونه مي تونم بگم بد ، به هر حال ، لباسم رو پوشيدم و زدم بيرون و قدم زنان به جاي هميشگي رفتم ، جايي که توي هواي باروني کمتر کسي اونجا پيداش مي شه ، وقتي که رسيدم همه بدنم خيس شده بود مثل صورتم ، تشخيص اينکه خيسي صورتم از قطرات بارون يا از اشک ممکن نبود اما خودم مي تونستم بفهمم چون قطره هاي بارون خيلي پاک تر از اشکهاي من هستن ، نشستم و باز طبق معمول در خودم فرو رفتم و فکر کردم ، به گذشته ، به حال و به اينکه در اينده چه چيزي در انتظارم خواهد بود ، دلم مي خواست داد بزنم ، طوري که همه مردم شهر، نه !!!!، همه مردم دنيا صدام رو بشنون اما يه چيزي راه گلوم رو گرفته بود ، هر چقدر سعي کردم نشد ، يه لحظه به اسمون حسوديم شد ، از اينکه چه راحت هر وقت که بخواد گريه مي کنه و خودش رو خالي مي کنه ،اما من چي
    سلام داداشي .. نميخواي به روز كني ؟ .. تشكر از اينكه سر زدي .. التماس دعا .. حق نگهدارت
    سلام چرا به ما سر نميزني؟ راستي با تبادل لوگو موافقي؟
    سلام وبلاگ قشنگي داري........راستي با تبادل لوگو موافقي؟

    بادها در گذرند

    بايد عاشق شد و خواند

    بايد انديشه كنان پنجره را بست و نشست

    پشت ديوار كسي مي گذرد

    مي خواند :

    «بايد عاشق شد و رفت

    چه بيابانهايي در پيش است !»

    رهگذر خسته به شب مي نگرد

    مي گويد :

    «چه بيابانهايي ! بايد رفت

    بايد از كوچه گريخت

    پشت اين پنجره ها مرداني مي ميرند

    و زناني ديگر

    به حكايت ها دل مي سپرند»

    بايد اين ساعت٬ انديشه كنان مي گويم

    رفت و از ساعت ديواري٬ پرسيد و شنيد

    و شب و ساعت ديوراي و ماه

    به تو انديشه كنان مي گويند :

    «بايد عاشق شد و ماند

    بايد اين پنجره را بست و نشست !»

    پشت ديوار كسي مي گذرد٬

    مي خواند :

    «بايد عاشق شد و رفت

    بادها در گذرند»

    سلامي دوباره

    دوستان و همراهاي عزيز

    وبلاگ

    رها تر از پرنده

    (شاياي عزيز)

    به سپيده رسيد و به روز شد

    چش به راه حرفاي قشنگ شما: از طرف شايا

    من هميشه ميگم اگر احساس رضايت آميزي از زندگي نداريم ، تقصير خودمونه . بهتره به جاي اينكه يكي رو گير بياري تا بزندت ، خودت بري جلوي آينه . يه سيلي محكم بزن به صورتت . چشمات رو باز كن و بخواه كه عاشقانه خودت رو دوست داشته باشي......همين!
    سلام...ببخشيد كامنت پاييني رو براي متن درد دل نوشتم.موفق باشيد.التماس دعا.ياعلي...
    سلام...ببخشيد كامنت پاييني رو براي متن درد دل نوشتم.موفق باشيد.التماس دعا.ياعلي...
    سلام...من كه خيلي دلم سوخت.انشاءالله كه هر چه زودتر اين مشكلتون حل بشه.تو اين ماه عزيز براي من هم دعا كنين.موفق باشيد.التماس دعا.ياعلي...
    سلام عزيز .. ماه مبارك رمضان رو بهت تبريك ميگم .. عرض كنم خدمتت كه آپديت كردم .. خوشحال ميشم بياي .. در ضمن آپديت كردي خبرم كن .. يا علي

    سلام

    دل اگه خوش نباشه پولم بدرد نمي خوره

    سلام امير جان ماه رمضان مبارك.

    خيلي بيكار حال مي كني

     <      1   2   3   4      >